کشورها و زبان ها

جملات و ضرب المثل های معروف زبان آلمانی با ترجمه

یادگیری زبان آلمانی به عنوان یکی از سخت ترین ولی پرکاربرد ترین زبان های دنیا برای بسیاری از افرادی که دوست دارند این زبان را یادبگیرند همیشه دشوار است. اما اگر بخواهیم پر کاربرد ترین جملات معروف به زبان آلمانی را به همراه مهم ترین ضرب المثل های این زبان یاد بگیریم فرایند یادگیری و آموزش سیر آسان تری پیدا می کند. به همین دلیل مترجم های حرفه ای زبان آلمانی در شبکه مترجمین ایران با فراهم کردن مرجعی که ساده ترین و کاربردی ترین عبارات و تیکه های آلمانی را جمع آوری کرده، آموزش و یادگیری ساده ترین عبارات این زبان را ساده تر کرده است.

به همین منظور اگر شما هم برای یادگیری ساده ترین و کاربردی ترین جملات زبان آلمانی به دنبال راهنمای مشخصی می گردید، پیشنهاد می کنم در ادامه مطالعه این پست آموزشی را از دست ندهید.

همان‌طور که می دانید ترجمه ماشینی، مثل ترجمه گوگل ترنسلیت، همواره ایرادهایی دارد. به عبارت ساده، هیچ ترجمه‌ای جای ترجمه انسانی را نمی‌گیرد. اگر می‌خواهید ترجمه‌تان را مترجمی کاربلد و حرفه‌ای انجام دهد، می‌توانید به شبکه مترجمین ایران، بزرگ‌ترین سایت تخصصی ترجمه در ایران، اطمینان کنید. همواره، برندهای معتبری مانند سامسونگ، مزدا و هواوی به ما اعتماد کرده‌اند و ترجمه‌شان را به مترجمین مجرب ما سپرده‌اند. ما بیش از 45,000 مترجم داریم که هر کدام در رشته‌‌های تخصصی مشخصی تبحر دارند. برای مثال، محتوای تخصصی حوزۀ صنایع را به مترجمی می‌سپاریم که در این رشته تحصیل کرده است یا این‌که مسلط به متون این حوزه است. برای استفاده از خدمات ترجمه مقاله، ترجمه متن، ترجمه کتاب، ترجمه سایت، ترجمه کاتالوگ و بروشور و حتی ترجمه همزمان، کافی است وارد سایت شبکه مترجمین ایران شوید و سفارش‌تان را ثبت کنید. ثبت نام و آپلود فایل در سایت شبکه مترجمین ایران

ترجمه آلمانی به فارسی افعال و اصطلاحات پر کاربرد

در ترجمه زبان آلمانی نیز همانند ترجمه فارسی به انگلیسی، افعال و اصطلاحاتی وجود دارد که دارای معانی متفاوتی هستند. این کلمات با توجه به جمله ای که در آن بکار می رود معنی پیدا می کنند. در این بخش به برخی از این کلمات که دارای معانی متنوع تر و دشوارتری هستند اشاره می شود.

اصطلاحات آلمانی

  1.  Geht der Atem aus

ترجمه الف: دیگر رمقی ندارد.

Die discussion zog sich so lang him, daβ manchem teilnehmer der atem ausging.

بحث آنقدر طول کشید که شرکت کنندگان دیگر رمقی نداشتند.

ترجمه ب: پولش ته کشیده است.

Ich fürchte, bei dieser börsenspekulation wired Vater der Atem ausgehen.

می ترسم در این بورس بازی پول پدر ته بکشد.

  1. am Bändel haben

ترجمه الف: مثل موم کسی را در دست داشتن.

Das Schlimme ist, er merkt gar nicht, wie sehr seine Frau ihn am Bändel hat.

بدی اش آن است که اصولا متوجه نیست چطور زنش او را مثل موم در دست دارد.

ترجمه ب: سربار کسی بودن.

Seit Jahren hat er seine Schwiegermutter am Bändel

سالهاست که مادرزنش سربارش است.

  1. breit machen

ترجمه الف: ولو شدن

Mach dich auf dem Sofa nicht so breit, da Sollen noch mehr Leute hin.

روی کاناپه این جور ولو نشو. دیگران هم باید بنشینند.

ترجمه ب: خود را مهم جلوه دادن

Den laden wir nicht ein, der will sich immer so breit machen. Da kommen andere gar nicht zu wort.

او را دعوت نمی کنیم. او همیشه می خواهد خودش را مهم جلوه دهد آنوقت دیگران فرصت حرف زدن پیدا نمی کنند.

ترجمه ج: گسترش پیدا کردن

Im ganzen Land machte sich eine optimistische Stimmung breit.

در تمام کشور یک روحیه خوشبینی گسترش پیدا کرده است.

  1. Auf du und

ترجمه الف: به کسی تو خطاب کردن.

Er steht mit dem chef auf du und du.

او و رئیس به هم تو خطاب می کنند.

در صورتیکه قصد دارید مدارک خود را به آلمانی ترجمه کنید. ما خدمات ترجمه رسمی آلمانی ساترا را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

ترجمه ب: در کاری مهارت داشتن.

Ich kann nicht behaupten, daβ ich mit der Mathematik auf du und du stehe.

من نمی توانم ادعا بکنم که در ریاضیات مهارت دارم.

  1. erwische: ihn hat’s erwischt

ترجمه الف: او مریض شده

Mich hat die Grippe dismal verschont, dafür hat meinen Mann ganz schlimm erwischt.

من این بار از بیماری گریپ مصون مانده ام. اما در عوض شوهرم بدجوری مریض شده است.

ترجمه ب: او مرده

Alle Fallschirmspringer sind wieder gut über die Grenze gekommen, bis auf einen, den hat’s erwischt.

همه چتربازها سالم فرود آمدند، فقط یکی مرده است.

ترجمه ج: او گیر افتاده

Die Schmuggler sind wieder gut gelandet, nur einen hat’s erwischt.

قاچاقچی ها باز هم به سلامت از مرز گذشته اند، به جز یکی از آن ها که گیر افتاده است.

ترجمه د: او عاشق شده

“was ist los, Achim kommet seit Wochen nicht mehr!” “den hat’s erwischt. Er hat eine neue Freundin.”

«چی شده؟ هفته هاست که آخیم نیامده است.» «او عاشق شده است. او مورد جدیدی دارد.»

  1.  gehen lassen

ترجمه الف: به خود مسلط نبودن

Wer eine leitende stellung innehat, darf sich niemals gehen lassen.

کسی که دارای پست ریاست باشد، باید همیشه به خود مسلط باشد.

ترجمه ب: به سر و وضع خود نرسیدن

Wer eine leitende Stellung innehat, darf sich nicht gehen lassen. Er muβ immer tipp top angezogen sein.

کسی که دارای پست ریاست است، باید به سر و وضع خود برسد. او باید لباسش همیشه مرتب باشد.

  1. Aus der Hand geben

ترجمه الف: به عهده کسی گذاشتن

Ich schaffe diese vielen Übersetzungen nicht mehr selbst, ich muβ einen Teil aus der Hand geben.

من دیگر این همه ترجمه را خودم نمی توانم بدهم، من باید قسمتی از آن را به عهده کس دیگری بگذارم.

ترجمه ب: از چیزی چشم پوشی کردن

Sie können jedoch nicht auf diese Eigenschaft im Moment arbeiten, Sie sollter e saber auf kenien Fall aus der Hand geben.

گرچه در حال حاضر نمی توانید روی این زمین کار بکنید اما نباید به هیچ وجه از آن چشم پوشی کنید.

  1. hoch im kurs stehen

ترجمه الف: از مقبولیت برخوردار شدن

Manche heilmethoden unserer vorväter stehen heute wieder hoch im kurs.

بعضی از روش های درمانی سال های گذشته مان دوباره از مقبولیت برخوردار شده اند.

ترجمه ب: خیلی گران و مورد تقاضا بودن

Echte antike Möbel stehen hoch im kurs.

مبلمان قدیمی خیلی گران و مورد تقاضا هستند.

ترجمه ج: حمایت شدن

Dr. Schmidt kann sich so manche Extratour leisten, weiler beim Chef hoc him kurssteht.

دکتر اشمیت می تواند بعضی کارهای غیر معمول بکند، چون رئیس از او حمایت می کند.

  1. an der Quelle sitzen

ترجمه الف: جنس را از تولید کننده گرفتن

Alle Elektro Sachen kommen sie von meinem Schwager beziehung. Er ist leiter einer groβen Firma. Er sitzt an der Quelle und kann Ihnen alles billing besorger.

تمام وسائل برقی را می توانید از شوهرخواهر من دریافت کنید. او رئیس یک شرکت بزرگ است. اجناس را از تولید کننده می گیرد و می تواند همه چیز را برای شما ارزانتر تهیه کند.

ترجمه ب: خبر دست اول کسب کردن

Aus den zeitungen erfährt man nicht alles. An der Quelle müβte man sitzen, um sic heir Bild verschaffen zu können.

از روزنامه نمی توان از همه خبرها اطلاع پیدا کرد. باید خبر دست اول کسب کرد تا بتوان تصور درستی داشت.

  1. Aus dem Schneider sein

ترجمه الف: جوان نبودن

Auf dem Foto sieht sie vielleicht zum An beiβen aus, aber sie ist schon aus dern Schneider.

توی عکس خیلی قشنگ است، اما دیگر جوان نیست.

ترجمه ب: از دردسر خلاص شدن

Wem du das Geld bezahlt, bevor der Gerichtsvollzieher kommt, dann bist du dech aus dem Schneider.

اگر قبل از اینکه مجری قانون بیاید پول را بپردازی از دردسر خلاص می شوی.

ضرب المثل های آلمانی

ترجمه ضمایر آلمانی به فارسی پر کاربرد

یک فرد مبتدی برای ترجمه آلمانی به فارسی متن های ساده و عمومی نیازمند این است که با تمامی افعال روزمره، ضمایر و کلمات مهم آلمانی آشنایی داشته باشد. چرا که شناخت ضمایر، اصلی ترین پایه های ترجمه متون ساده آلمانی به حساب می آیند.

 

سی کلمه پرکاربرد در گفتار آلمانی
توضیح کلمه رتبه در گفتار
من – ضمیر اول شخص مفرد ich 1
حرف تعریف برای اسم بدون جنسیت das 2
حرف تعریف مونث Die 3
است Ist 4
حرف نفی Nicht 5
بله Ja 6
تو Du 7
حرف تعریف مذکر Der 8
وَ Und 9
ضمیر مفرد مونث (او) و سوم شخص جمع (آنها) Sie 10
پس So 11
ضمیر دوم شخص جمع (ما) Wir 12
چه Was 13
هنوز Noch 14
آنجا، اینجا، چون که، Da 15
یک بار Mal 16
با Mit 17
هم چنین Auch 18
داخل، در، درون In 19
ضمیر برای اشیا مفرد، آن Es 20
حرف اضافه: به، در قید: همچنین Zu 21
اما Aber 22
دارم Habe / hab’ 23
حرف تعریف در حالت مفعولی Den 24
یک، یکی Eine 25
قبلا Schon 26
یک، آنها، ایشان Man 27
اما، با این وجود، در آخر Doch 28
بود War 29
سپس dann 30

ضرب المثل آلمانی

پر کاربرد ترین ضرب المثل های آلمانی به فارسی

ضرب المثل ها دریچه ای برای آشنایی با یک زبان تازه به حساب می آیند. به همین منظور مطالعه و یادگیری هر یک از ضرب المثل های کاربردی می تواند زبان آموزان را با اصطلاحات رومزه آلمانی زبان ها آشنا کند. در ادامه برخی از مهم ترین ضرب المثل های زبان آلمانی را به همراه ترجمه تخصصی فارسی در اختیار شما قرار خواهیم داد.

Das Eisen schmieden, solange es heiß ist.

  1. ترجمه: تا آفتاب می درخشد، علف ها را خشک کن.
  2. معادل: تا تنور داغ است نان را بچسبان، تا تنور گرم است نان دربند.

Den Wald vor lauter Bäumen nicht sehen.

  1. ترجمه: از انبوه درختان جنگل پیدا نیست.
  2. معادل: آنقدر جلو چشم بود که دیده نمی شد.

Durch Dick und Dünn gehen.

  1. ترجمه سفر کردن با کسی در راه باریک و عریض
  2. معادل: (از حافظ) اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش  حریف خانه و گرمابه و گلستان باش .

Eine Schwalbe macht noch keinen Sommer.

  1. ترجمه: با آمدن یک چلچله تابستان نمی آید.
  2. معادل: با یک گل بهار نمی شود.

Eine Stecknadel im Heuhaufen suchen.

  1. ترجمه و معادل: دنبال سوزن در انبار کاه گشتن.

Kleider machen Leute.

  1. ترجمه: لباس ها مردم را می سازند.
  2. معادل: آستین نو بخور چلو

Leichter gesagt als getan.

  1. ترجمه: گفتنش از انجام دادنش ساده تر است.
  2. معادل: از حرف تا عمل فاصله بسیار است.

Rom ist auch nicht an einem Tag erbaut worden.

  1. ترجمه: شهر رم یک روزه ساخته نشده است.
  2. معادل: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی.

Viele Köche verderben den Brei.

  1. معنی: آشپزهای زیادی فرنی را خراب می کند.
  2. معادل: آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی نمک.

Aus einer Mücke einen Elefanten machen.

  1. معنی: از توده ای موش کور ساخته کوه ساختن.
  2. معادل: از کاه کوه ساختن.

Die Katze im Sack kaufen.

  1. معنی: گربه را داخل کیسه خریدن
  2. معادل: هندوانه دربسته خریدن.

Einem geschenkten Gaul schaut man nicht ins

  1. معنی: شخص نباید داخل دهان اسب هدیه شده را نگاه کند.
  2. دندان های اسب پیشکشی را نمی شمرند.

Hunde, die bellen, beißen nicht.

  1. معنی: سگی که پارس می کند گاز نمی گیرد.

Morgenstund’ hat Gold im Mund.

  1. معنی: کرم از آن مرغ سحر خیز است.
  2. معادل: سحرخیز باش تا کام روا باشی.

Zwei Fliegen mit einer Klappe schlagen.

  1. معنی: با یک سنگ دو پرنده زدن.
  2. معادل: با یک تیر دو نشان زدن.

Alles auf eine Karte setzen.

  1. معنی: تمام پول را روی یک کارت شرط بستن.
  2. معادل: تمام تخم مرغ ها را داخل یک سبد گذاشتن.

Lügen haben kurze Beine.

  1. معنی: دروغ گو پاهای کوتاهی دارد.
  2. معادل: دروغ گو کم حافظه است.

Probieren geht über studieren.

  1. معنی: تجربه کردن بهتر از آموختن است.
  2. معادل: دو صد گفته چون نیم کردار نیست.

Wie man in den Wald hineinruft, so schallt es heraus.

  1. معنی: کسی که در بیابان فریاد زند، بازتاب آن را خواهد شنید.
  2. معادل: مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو   یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

Reden ist Silber, Schweigen ist Gold.

  1. معنی: صحبت کردن نقره ای است و سکوت طلایی.
  2. معادل: (از امثال و حکم) اگر گفتن سیم است خاموشی زر است .

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. ضرب‌المثل های جالبی رو ترجمه کردید! فقط کاش به نکات ابتدایی گرامر مثل بزرگ نوشتن و یا داریوش بودن جملات بیشتر دقت کنید!

    Die Diskussion* zog sich so lang hin*, dass* manchen
    teilnehmer der Atem* ausging.

    Ich fürchte, bei dieser Börsenspekulation* wired Vater der Atem ausgehen.
    البته همه جمله و ضرب‌المثل ها رو کامل نخوندم ولی خیلی ممنون از زحمتی که میکشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا